گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بیوار نویسه گردانی: BYWʼR بیوار. [ بی ] (عدد، اِ) بیور. (برهان ). عدد ده هزار را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ). ده هزار. (رشیدی ) : از همت تو کی سزد آخر که بنده راهر سال عشر الف ز بیوار میرسد ۞ .سراج الدین سگزی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی بیوار بیوار. [ ب َی ْ ] (اِخ ) شهر و قصبه ٔ ناحیه ٔ غرشستان است که ولایتی است بین غزنه و هرات و مرورود و غور در وسط کوهها. (از معجم البلدان ) (از م... بیوار کردن بیوار کردن . [ بی ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجابت . (فرهنگ اسدی ). برآوردن و قضا کردن حاجت و آرزو و مانند آن . (یادداشت مؤلف ) : بامید رفتم بدرگاه ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود