اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پا

نویسه گردانی: PA
پا. (اِخ ) ۞ نام کرسی پادُکاله ۞ از ناحیه ٔ آراس ۞ دارای 652 تن سکنه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
پهن پا زدن . [ پ ِ هَِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سرگین ستوران را که برابر آفتاب گسترده باشند برای خشک شدن بپای گردانیدن . || مجازاً ولگردی کردن...
پر و پا قرص . [ پ َ رُ ق ُ ] (ص مرکب ) استوار. محکم . متین .
چراغ پا شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بلند کردن دستها و بردو پا ایستادن حیوان چهارپا. (فرهنگ نظام ). بر روی دو پای ایستادن اسب . بلند ...
پا بلند کردن . [ ب ُ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دویدن . بشتاب رفتن : عزم تو پای باد بند کندباد هرچند پا بلند کند. امیرخسرو.و این تعبیری هندیست .
پا پس آوردن . [ پ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) ترک دادن . (رشیدی ) (برهان ). || قطع نظر کردن . واگذاشتن . || بازماندن از طلب بعجز. || منهزم شدن د...
سوی پا دیدن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شرمنده و خجل شدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). در حالت انفعال و خجالت می بودن . (آنندراج ).
راست پا آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) از جای بجای آمدن بی تأخیر. (ارمغان آصفی ). از جای بجای آمدن بی تأخیر در راه . (آنندراج ) : در چمن میرفت...
پا بدو گذاشتن . [ ب ِ دَ / دُو گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) غفلةً بسرعت گریختن .
بی دست و پا. [ دَ ت ُ ] (ص مرکب ) بی دست و پای . آنکه دست و پای ندارد یا ببریدن و یا خلقی .رجوع به دست و پا شود. || بی جربزه . که بچالاک...
پیش پا خوردن . [ ش ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) شکوخیدن . پای لغز خوردن . لغزیدن . پیش پاخوردن اسب ؛ سکندری خوردن . بسر درآمدن . سرسم رفتن .
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۲ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.