گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پرس نویسه گردانی: PRS پرس . [ پ ُ ] (اِمص ) پرسش : چو یعقوب فرّخ بپرس و درودابا ابن یامین سخن گفته بودرسیدند اسباط دیگر بهم به پیش پدر شرمسار و دژم .شمسی (یوسف و زلیخا). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی پرس پرس . [ پ َ ] (اِ) پرده . حجاب . پوشش . پرده که بر روی چیزها پوشند. || درسار. پرده . خیش . پرده که از جاها آویزند. (برهان ). || پرس اشتر؛ مه... پرس پرس . [ پ َ رَ ] (اِخ ) آثار و خرابه هائی در چهارده میلی گنبد قابوس . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 162). پرس پرس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام ایران در بعض زبانهای اروپائی و آن از نام پارسه ٔ عهد هخامنشی مأخوذ است . نام پارس در کتیبه های داریوش : پارسه و د... پرس پُرس. (اِ. ف.). حصه، قسمت، خوراک. (از پُرسیون فرانسه: portion). معادل سروینگ serving انگلیسی و پُرسه порция در روسی و پُرتسیون portion در آلمانی با مع... پرس پرسان پرس پرسان . [ پ ُ پ ُ ] (ق مرکب ) پرسان پرسان . با سؤال از بسیار کس : پرس پرسان می کشیدش تا بصدرگفت گنجی یافتم آخر بصبر. مولوی .پرس پرسان میش... پس پرس پس پرس . [ پ َ پ َ رَ ] (اِخ ) نام دهی در کجور مازندران . (مازندران و استراباد رابینو). پرس پال پرس پال (پُ ر سُ پال به معنی جستجو در لهجه پارسی غور پرس پلیس پرس پلیس . [ پ ِ س ِ پ ُ ] (اِخ ) ۞ پرسپولیس . نام یونانی شهرپارسه . تخت جمشید. رجوع به تخت جمشید و پارس شود. پرس و جو شدن از راه پرسیدن جویا شدن پرس بی پی تک پرس بی پی تک . [ پْرِ / پ ِ رِ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی از بوزینگان از اقسام فرعی سمنوپی تک به رنگ خاکستری و موی سر آنها به شکل کاکل ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود