پز
نویسه گردانی:
PZ
پز. [ پ َ ] (اِ) پژ. عَقبة. کُتل . پشته ٔ بلند و نیز رجوع به پژ شود.
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اشاره به فیس و افاده و خودنمایی تو خالی می باشد که معمولن با جیب خالی برابر می شود.
آرامپز. (به انگلیسی : slow cooker) دیگ و دیگچه ای بیشتر برقی در انواع و اشکال و ساخت ها و جنس های جوراجور است که خوراک را نرم نرم و در حرارت کم، (بین...
یخنی پز. [ ی َ پ َ ](نف مرکب ) یخنی پزنده . که طعام یخنی پزد. که پختن یخنی پیشه دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به یخنی شود.
کماج پز. [ ک ُ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه کماج پزد. آنکه شغل وی پختن کماج باشد.
کوره پز. [ رَ / رِ پ َ ] (نف مرکب ) آجرپز. آهک پز. گچ پز. سفال پز. داشگر. فخاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کوزه پز. [ زَ / زِ پ َ ] (نف مرکب ) سفال پز و آجرپز و کوزه گر. (ناظم الاطباء). خشت پز. (آنندراج ) : نشد پخته از کوزه پز نان من از او سوخت هرچند ا...
فرنی پز. [ ف ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه فرنی می پزد. صاحب دکان فرنی پزی .
کاشی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) کسی که خشت کاشی میسازد. آنکه آوندهای کاشی میسازد. (ناظم الاطباء).
کباب پز. [ ک َ پ َ ] (نف مرکب ) که کباب پزد. پزنده ٔ کباب .
گرده پز. [ گ ِ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه نان گرد پزد. نان پز که نانهای او گرد باشد : همان گرده ٔ نرم چون لیف خزکز او پخته شد گرده ٔ گرده ...