اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پشت

نویسه گردانی: PŠT
پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام قصبه ای از ولایت بادغیس در خراسان [ بین سیستان و غزنین و هرات ] . (نزهةالقلوب ص 153) (برهان قاطع). مؤلف حبیب السیر گوید: قریه ٔ پشت داخل قرای ولایت غرجستان است و به کوه زاغ اتصال دارد. (جزء 3 از ج 3ص 317). بست معرب آن است و ابوالفتح علی بن محمد البستی شاعر و کاتب معروف از آنجاست . رجوع به بست شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کوزه پشت . [ زَ / زِ پ ُ ] (ص مرکب ) کوزپشت . (آنندراج ). کوزپشت و احدب .(ناظم الاطباء). پشت خمیده . کوژپشت . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کو...
هفت پشت . [ هََ پ ُ ] (اِ مرکب ) هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد.- هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن ...
هتکه پشت . [ هََ ک ِ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه ، بخش مرکزی بابل . واقع در 5/5 هزارگزی جنوب خاوری بابل و 1/5 هزارگزی خاور شوسه ٔ با...
پُشت بازار نام محله‌ای در غرب شهر خرم‌آباد است.[۱] این محله شهر خرم‌آباد است و وجه تسمیه‌اش بیشتر به خاطر وجود کاروانسرای میرزا سیدرضا است. پشت بازار ...
گسسته پشت . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ پ ُ ] (ص مرکب ) بی مدد. بی پشت و پناه : همی شدند به بیچارگی هزیمتیان گسسته پشت و گرفته گریغ را هنجار.عنصری...
کوتاه پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) اسب یا چارپایی دیگر که پشت او کوتاه باشد : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار.فرخی .
پشت نویسی . [ پ ُ ن ِ ] (حامص مرکب ) نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری ۞ . ظهرنویسی .
توران پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشت کوه است که در بخش نیر شهرستان یزد واقع است و 1165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 10...
پشت مازو. [ پ ُ ] (اِ مرکب ) پشت مازَه .
پشت مازه . [ پ ُ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت ۞ . (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات . راسته . پشت مزه . پشت ن...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۷ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.