پنگ
نویسه گردانی:
PNG
پنگ . [ پ َ ] (اِ) کاسه ٔ مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند ودر آب گذارند چون پر گردد و در ته نشیند یک پنگ شودو اکثر آبیاران میدارند و در مقسم آب نهند. (فرهنگ رشیدی ). پنگان . || یک حصه از ده هزار حصه ٔ شبانه روز است چه شبانروز را بده هزار قسمت کرده اند و هر قسمتی را یک پنگ خوانند. (برهان قاطع). یک حصه ازده حصه ٔ شبانه روزی چه شبانروز را بده قسمت کرده اند و هر قسمتی را پنگی گویند. (آنندراج ). || پنج . پنجال . گرفتن گوشت کسی با سر انگشتان . نشگون .
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
پنگ . [ پ َ ] (اِ) خوشه ٔ خرما. (برهان قاطع). خوشه ٔ خرما پس از جدا کردن خرما که به مصرف سوختن میرسد. خوشه ٔ موز. || چوب که ترکان اغاج گوی...
peng (پِنگ) 1ـ حس و حال. وضع مزاجی. موود. سر پنگ بودن= حس و حال داشتن ـ رغبت داشتن. 2ـ در گویش بروجردی، به معنای جمع است. آب در آن جا پنگ زد= جمع شد
پینگ پنگ . [ پ ُ ] (انگلیسی ، اِ) ۞ قسمی تنیس روی میز و آن به میزی که توری کوتاه در وسط آن نصب شده است با توپی سبک وکوچک و راکت توسط...