پی
نویسه گردانی:
PY
پی . (صوت ) (بکسر اول و بیاء کشیده ) آوائی است نماینده ٔ تعجب و شگفتی .
واژه های همانند
۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پی پوس . [ پ ِ پو ] (اِخ ) ۞ دریاچه ای است واقع بین روسیه و استونی که بوسیله ٔ رود ناروا به خلیج فنلاند می پیوندد.
پی پا. [ پ َ / پ ِ ی ِ ] (اِ مرکب ) عرقوب . پی پاشنه . رجوع به پی (بمعنی عصب ) شود: عقبة؛ پی که از آن زه سازند. (منتهی الارب ).- پی پاخشک ...
پی پشت . [ پ َ پ ُ ] (اِخ ) دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 38 هزارگزی باختر قشم . سر راه مالرو باسعید و بقشم . جلگه ، گرمسیر، دارای 2...
پی تان . (اِخ ) ۞ نام شهری به آسیای صغیر. (ایران باستان ج 2 ص 1242). رجوع به پی تانه شود.
پی غلط. [ پ َ / پ ِ غ َ ل َ ] (اِ مرکب ) کنایه از محو و ناپدیدی اثر و نشان غلط کردن و این در محل فریب بوده و با لفظ زدن و کردن مستعمل [ است...
پی قاب . (اِخ ) ده کوچکی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. واقع در 5 هزارگزی جنوب قصر قند و 1 هزارگزی خاور راه مالرو قصر قند به چاه بهار. د...
پی کرد. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (مص مرکب ، اِ مص مرکب ) تعقیب .مصدر مرخم پی کردن بمعنی دنبال کردن و تعقیب کردن .- پی کرد قانونی ؛ تعقیب قانونی . ...
پی کوب . [ پ َ / پ ِ ] (ن مف مرکب ) لگدمال . لگدکوب . پای خست . پی خست : از بس که همه روز کاروان سودای فاسد بر من گذرد از سینه ٔ تو جمله ٔ ن...
پی کور. [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) بی اثر پای . که ایز بجای نگذارد. که رد پای نماندش . بی نشان پای بر زمین : پی کور شبروی است ، نه ره جسته ...
پی گرد. [ پ َ گ َ ] (نف مرکب ) ۞ کسی که در پی چیزی گردد. تعقیب کننده . || (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) پی گشت . گشتن در پی چیزی .