پی
نویسه گردانی:
PY
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) ریع (در گندم و آرد وجز آن ). قوه ٔ کش آمدن . کشش . چسبندگی و قوت : این خمیر پی دارست ؛ چسبندگی و کشش دارد. گندمی پی دار؛ دارای قوت کش آمدن ، باریع. این آرد پی ندارد؛ بی کشش است .
واژه های همانند
۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
پی خوره . [ پ َ / پ ِ خوَ / خ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ۞ خرزهره . رجوع به خرزهره شود.
پی سپار. [ پ َ / پ ِ س ِ ] (نف مرکب ) رونده و راهرو. (برهان ) : باد بهار بین که چو فراش خانگی در دشت و کوه شد به گه صبح پی سپار. ابن یمین ....
پی کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عقر. (تاج المصادر بیهقی ). قطع کردن وتر عرقوب ستور. بریدن عصب بالای پاشنه . پی زدن . پی بریدن : افح...
پی بندی . [ پ َ / پ ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل محکم کردن پی بنا با سنگ و آهک و سیمان و امثال آن . عمل بستن پی . با فعل کردن و شدن صرف شود...
پی بندی . [ پ َ / پ ِ ب َ ] (ص نسبی مرکب ، اِ مرکب ) ۞ ذوات الارجل المفصلیة. ج ، پی بندیان .
پی تانه . [ ن ِ ] (اِخ ) ۞ نام یکی از شهرهای آسیای صغیر جزء ایالات رومی آسیا. (ایران باستان ج 3 ص 2481). رجوع به پی تان شود.
پی تاگر. [ گ ُ ] (اِخ ) ۞ نام غیبگوئی برادر آپولودورِ آم فی پولیس ۞ ، مشاق قشون بعهد اسکندر. (ایران باستان ج 2 ص 1930 و 1919).
پی اول . [ ی ِ اَوْ وَ ]اول (اِخ ) ۞ (سن ...) پاپ مسیحی از سال 140 تا 155 م . مولد آکیه . وی به رّد و جرح دوطریقه ٔ مسمی به «والنتین و ما...
پی افکن . [ پ َ / پ ِ اَ ک َ ] (نف مرکب ) بنیان کن . زیروزبرکننده . ویران سازنده . ازبن برانداز. کن فیکون سازنده : سیلی پی افکن ؛ بنیان کن . || بن...
پی گردی . [ پ َ / پ ِ گ َ ] (حامص مرکب ) ۞ عمل پی گرد. عمل گشتن پی چیزی .