اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تائی

نویسه گردانی: TAʼY
تائی . [ ی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت بتاء از حروف مبانی . (المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عمرو طائی . [ ع َ رِ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن عتاب بن ملقط طائی . شاعر عهد جاهلیت . وی معاصر عمروبن هند بود و برای او اشعاری سروده است . (از الاعل...
سعید طائی . [ س َ ] (اِخ ) حکیم ... جامع کمالات و صاحب احوالات پسندیده بود. در سخنگویی پایه ٔ عالی داشته . محمد عوفی او را توصیف کرده و اشعار...
حاتم طایی (به عربی: حَاتم الّطائی) فرزند عبدالله (? - ۴۶ ق. هـ / ? - ۶۰۵ م). از بزرگان عرب، مردی سخیّ و بلندنظر در دورهٔ پیش از اسلام، جوانمرد و بخشند...
حبیب طائی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عمرو طائی شود.
زحاف طائی . [ زَح ْ حا ف ِ ] (اِخ ) از مجاهدان بصره بود در روزگار زیاد. (از عقد الفرید ج 1 ص 169).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ابواخزم طائی .[ اَ اَ زَ م ِ ] (اِخ ) یکی از اجداد حاتم طی است .
ابن معن طائی . [ اِ ن ُ م َ ن ِ ] (اِخ ) مردی از قدماء جاهلیت موسوم به ثوب ، و او جدّ عمروبن المسیح بن کعب است .
ابن روسند طائی . [ اِ ن ُ ؟ دِ ] (اِخ ) او راست : کتاب الجوادالفیاح . (ابن الندیم ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.