تائی
نویسه گردانی:
TAʼY
تائی . [ ی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت بتاء از حروف مبانی . (المنجد).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
طایی . (ص نسبی ) طائی . منسوب به طَی ّ. پدر قبیله ای از عرب و قیاس طَیّئی است . (از اقرب الموارد). رجوع به طائی شود.
تایی وان . (اِخ ) ۞ نامی است که ژاپنیها به «فرمز» میدهند. رجوع به «فرمز» شود.
داود طائی . [ وو ] (اِخ ) ابن نصیرطائی مکنی به ابوسلیمان از بزرگان فقهاء و اجله ٔ مشایخ و از زهاد و عباد قرن دوم هَ . ق . و با منصور عباسی مع...
زاهر طائی . [ هَِ رِ ئی ی ] (اِخ ) ابن اسود مکنی به ابوعمارة کوفی است وشیخ طوسی در کتاب رجال خود، وی را در شمار اصحاب حضرت جعفر الصادق (...
طاهر طائی .[ هَِ رِ ] (اِخ ) (امیر) ابوالعباس طاهر ۞ . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
جبار طائی . [ ج َب ْ با رِ ] (اِخ ) محدث است . (منتهی الارب ).
علی طائی .[ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمد طائی سموقی . مکنی به ابوالحسن و ملقب به بهاءالدین . رجوع به علی سموقی شود.
علی طائی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حرب بن محمدبن علی طائی موصلی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی موصلی شود.
علی طائی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد طائی جرمی کوفی . مشهور به طاطری و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی طاطری شود.
علی طائی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعدبن محمدبن علی بن عثمان بن اسماعیل بن ابراهیم جبرینی حلبی طائی شافعی . مشهور به ابن خطیب الن...