اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تار

نویسه گردانی: TAR
تار. (اِخ ) ظاهراً نام کوچه ای به بخارا :
دریغ شهر نشابور و باغ و بستانم
دریغ شهر بخارا و کوچه ٔ تارم .

سوزنی .


|| محلی در شمال خوار، و یکی از سرچشمه های رودخانه ٔ خوار است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تار و تمبک . [ رُ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تار و تنبک . آلات ضرب ونوازندگی . آنچه نوازندگان با آنها زنند و نوازند.
تار و تنبک . [ رُ تُم ْ ب َ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به تار و تمبک شود.
تار عنکبوت . [ رِ ع َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ پرده ٔ عنکبوت . بیت عنکبوت . نسج عنکبوت . کارتنک . دهنه . تنیده ٔ عنکبوت . دام عنکبوت . تن...
ژیبرال تار. (اِخ ) ۞ مصحف جبل الطارق . رجوع به جبل طارق شود.
تیره و تار. [ رَ / رِ وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) سیاه و ظلمانی : هوا تیره و تار شد. دنیا در چشمم تیره و تار شد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)....
تار و طنبور. [ رُ طَم ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به تار و تنبور شود.
تار و تنبور. [ رُ تَم ْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تار و طنبور. همه گونه آلات سازندگی . آلات نوازندگان . دف و نی .
تار و تفرقه . [رُ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده . - تار و تفرقه شدن ؛ سخت پراکنده شدن . تار و مار شدن . - تار و تفرقه کردن ...
ساز بر تار بستن . [ ب َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کوک کردن ساز. (غیاث ) (آنندراج ) : فلک قانع نشد از نغمه ٔ طنبورافزودن ز هجران بهر ما ساز نوی بر تار ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.