اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاراج

نویسه گردانی: TARʼJ
تاراج . (اِخ ) دهی از دهستان ایذه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز در 58هزارگزی باختر ایذه . کوهستانی ، گرم است و 60 تن سکنه دارد. بختیاری ، آب آن از چشمه و محصول غلات ، شغل اهالی زراعت . راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تاراج . (اِ) غارت . (فرهنگ نظام ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (برهان ) (لغت فرس اسدی ). نهب . (انجمن آرا) (برهان ). ...
تاراج ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) تاراج دهنده . بغارت دهنده .- دُر به تاراج ده : وگرنه من ِ در به تاراج ده کمردزد را دانم از تاج ده . نظامی .رجوع ب...
تاراج گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) غارتگر.(آنندراج ). یغماگر. چپوچی . تاراج کننده : ز کچلول دریوزه تا جام زرببردند ترکان تاراج گر. هاتفی (از آنندراج )...
تاراج گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) تاراج کردن . چپاول کردن . رجوع به تاراج شود.
تاراج کرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غارت شده . چپاول شده : خواسته تاراج کرده ، سودهایت بر زیان لشکرت همواره یافه ، چون رمه رفته شبان . ...
تاراج زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) چپاول و غارت کردن . کلمه ٔ تاراج در قدیم گاهی با زدن صرف میشده است : و مالهای ایشان جمله تاراج زد. (ف...
تاراج شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاراج رفتن . به غارت رفتن . به چپو رفتن . به چپاول رفتن : یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شدما ...
تاراج کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یغما کردن . چپاول کردن . چاپیدن . تاختن . غارتیدن : مغاوره ؛ تاراج کردن . (منتهی الارب ) : بکشتند وتاراج کردن...
تاراج رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به غارت رفتن . به چپاول رفتن . به چپو رفتن . تاراج شدن .- به تاراج رفتن : تو خاقنی که بتاراج امتحان ...
تاراج بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) به یغما بردن . چاپیدن .- به تاراج بردن : سوی کاخ شه سر نهادند زودبه تاراج بردند از آن هرچه بود. اسدی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.