اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تأیی

نویسه گردانی: TAYY
تأیی . [ ت َ ءَی ْ ] (ع مص ) قصد نمودن شخص و آیت اورا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تأییته ُ و تآییته ُ؛ ای قصدت آیته ُ و تعمدته ُ. (اقرب الموارد). || توقف و درنگ نمودن در مکانی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
هم تائی .[ هََ ] (حامص مرکب ) همتایی . رجوع به همتایی شود.
حاتم طایی (به عربی: حَاتم الّطائی) فرزند عبدالله (? - ۴۶ ق. هـ / ? - ۶۰۵ م). از بزرگان عرب، مردی سخیّ و بلندنظر در دورهٔ پیش از اسلام، جوانمرد و بخشند...
جبار طائی . [ ج َب ْ با رِ ] (اِخ ) محدث است . (منتهی الارب ).
طاهر طائی .[ هَِ رِ ] (اِخ ) (امیر) ابوالعباس طاهر ۞ . رجوع به تاریخ سیستان ص 360 شود.
داود طائی . [ وو ] (اِخ ) ابن نصیرطائی مکنی به ابوسلیمان از بزرگان فقهاء و اجله ٔ مشایخ و از زهاد و عباد قرن دوم هَ . ق . و با منصور عباسی مع...
زاهر طائی . [ هَِ رِ ئی ی ] (اِخ ) ابن اسود مکنی به ابوعمارة کوفی است وشیخ طوسی در کتاب رجال خود، وی را در شمار اصحاب حضرت جعفر الصادق (...
زحاف طائی . [ زَح ْ حا ف ِ ] (اِخ ) از مجاهدان بصره بود در روزگار زیاد. (از عقد الفرید ج 1 ص 169).
سعید طائی . [ س َ ] (اِخ ) حکیم ... جامع کمالات و صاحب احوالات پسندیده بود. در سخنگویی پایه ٔ عالی داشته . محمد عوفی او را توصیف کرده و اشعار...
تائی پینگس . (اِخ ) ۞ نام یکدسته ٔمذهبی در چین که در حدود سال 1850 م . ضد دولت وقت انقلاب کردند و بر اثر آن میلیونها افراد کشته شدند.
تائی هوکو. [ هَُ ] (اِخ ) ۞ نام یکی از شهرهای مجمع الجزایر فُرمُز.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.