تبانی
نویسه گردانی:
TBANY
تبانی . [ ت ُب ْ با ] (اِخ ) حسین بن احمدبن علی بن محمدبن یعقوب الواسطی مکنی به ابوعبداﷲ معروف به ابن تبان که از وی ابومسعود احمدبن محمدبن علی بن عبداﷲ النحلی (کذا) الرازی الحافظ روایت کرده است . (انساب سمعانی ورق 103). رجوع به تاج العروس ج 9 صص 152-153 شود.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
تبانی . [ ت َ ] (مص ) با یکدیگر قراری نهادن ، و بیشتر تبانی علیه ثالثی است . مواضعه ٔ نهانی پیمان بستن . این کلمه برساخته از ماده ٔ «ب ن ی »...
تبانی . [ ت ُب ْ با ] (ع اِ) منسوب به تبان ، شلوار کوتاهی که ملاحان پوشند. (انساب سمعانی ورق 103).
تبانی . [ ت َب ْ با] (ص نسبی ) منسوب به تبانة. رجوع بهمین کلمه شود.
تبانی . [ ت ُ] (ص نسبی ) منسوب به تُبان . رجوع بهمین کلمه شود.
تبانی . [ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 144هزارگزی جنوب میناب و بر سر راه مالرو جاسک به م...
تبانی . [ ت َب ْ با] (اِخ ) ابوالعباس تبانی . رجوع به ابوالعباس شود.
تبانی . [ ت َب ْ با] (اِخ ) ابوالصادق تبانی . رجوع به ابوالصادق شود.
تبانی . [ ت َب ْ با] (اِخ ) ابوالصالح تبانی . رجوع به ابوالصالح شود.
تبانی . [ ت َب ْ با ] (اِخ ) ابوبشر تبانی از سلسله ٔ تبانیان است . رجوع به تبانیان شود.
تبانی . [ ت َب ْ با ](اِخ ) ابوطاهر تبانی که از اعیان قضات دوره ٔ سلطان مسعود غزنوی بود : ... و قاضی بوطاهر تبانی را که از اعیان قضات است ،...