تبت
نویسه گردانی:
TBT
تبت . [ ت ِ ب ِ ] (اِ) پشم نرمی باشد که از بن موی بز بشانه برآورند و از آن شال نفیس بافند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پشم نرمی که نام دیگر تکلمی اش «کرک » است . (فرهنگ نظام ). و آنرا کرک و کلغر نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). کرک نیز گویند. (ناظم الاطباء). و بجای تای دوم دال نیز آمده است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به «تبد» شود.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
تبت . [ ت َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از سوره های قرآن کریم است و سوره ٔ تبت سوره ٔ مسد یا سوره ٔ ابی لهب است ،صدویازدهمین از قرآن ، مکیه . و آ...
تبت . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان در بخش بوکان شهرستان مهاباد و در 17/5هزارگزی باختر بوکان و 16/5هزارگزی باختر شوسه ٔ...
تبت . [ ت َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه و 16هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 3 هزارگزی خاور راه ار...
تبت . [ ت ِب ْ ب ِ / ت ُب ْ ب َ / ت ُب ْ ب ِ / ت َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام شهری بود بنزدیک خطا که از او نیز مشک خیزد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 52...
تَبَّت (تُبَّت / تِبَّت / تِبَت ) ، سرزمینی در آسیای مرکزی (برای تلفظهای مختلف رجوع کنید به یاقوت حموی ، ذیل مادّه ؛ همچنین اظهارنظر مینورسکی در حواشی...
در تبت .[ دَ رِ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است [ از حدود ماورأالنهر ] و آنجا دری است بر کوه نهاده و آنجا مسلمانانند که باژ ستانند و راه نگاهدارن...
تبت کنب . [ ت َت َ کُمْب ْ ] (اِخ ) ۞ بیرونی بنقل «بشن پران » آرد یکی از طبقات جهنم است و جای امیرانی است که نسبت به رعایای خود توجه ن...
تبت زمین . [ ت َب ْ ب َ زَ ] (اِخ ) زمین تبت : ز هندوستان شد به تبت زمین ز تبت ۞ درآمد به اقصای چین . نظامی .رجوع به تبت شود.
جبل تبت . [ ج َب َ ل ِ ؟ ] (اِخ ) کوهی است که چون آتش بر آن افروزندآب از زیر آن بیرون آید و آتش را بکشد. وقتی از اوقات پادشاهی از جهت ا...
تبت یداک . [ ت َب ْ ب َ ی َ ک َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) هلاک شود هر دو دست تو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از آیه ٔ اول سوره ٔ المسد:ی...