تبریزی
نویسه گردانی:
TBRYZY
تبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) شیخ بابا فرج . رجوع به بابا فرج شود.
واژه های همانند
۱۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
تبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) همام . رجوع به همام شود.
تبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) یحیی بن علی بن الحسن بن محمدبن موسوی بن الخطیب مکنی به ابو زکریاالشیبانی . النحوی اللغوی . یکی از ائمه ٔ لغت است که...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نادر تبریزی . [ دِ رِ ت َ ] (اِخ ) کلب علی متخلص به نادرا ۞ یا نادر ۞ از شاعران عهد صفویه است . نصرآبادی آرد: او هم زرگر و نقاش بوده و ا...
واحد تبریزی . [ ح ِ دِ ت َ ] (اِخ ) از مشاهیر فضلا و عرفای زمان خود بود. و شاه عباس ثانی به وی اظهار اخلاص و ارادت مینمود در کمالات مسلم اه...
رشید تبریزی . [ رَ دِ ت َ ] (اِخ ) از تبریزیان عباس آباد اصفهان است . در زرگری و میناکاری بی نظیر و در شعر نیز به اعتقاد خود بی قرین بود. رشید به...
رضی تبریزی . [ رَ ی ِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به رضی (میرزا رضا خلف میرزا محمد شفیع...) شود.
شمس تبریزی . [ ش َ س ِ ت َ ] (اِخ )محمدبن علی بن ملک داد. ملقب به شمس الدین . عارف معروف (متولد 582 و متوفای پس از 645 هَ . ق .). خاندان وی ا...
فرج تبریزی . [ ف َ رَ ج ِ ت َ] (اِخ ) بابافرج تبریزی معاصر فقیه زاهد بود. به مقبره ٔ کحیل مدفون است . (تاریخ گزیده ٔ حمداﷲ مستوفی چ لندن ص ...
عماد تبریزی . [ ع ِ دِ ت َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم تبریزی ، متخلص به ارفع. وی شاعر بود و ابیاتی از شعر او در تذکره ٔ نصرآبادی آمده است . (از الذر...