گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تحتم نویسه گردانی: TḤTM تحتم . [ ت َ ت ِ ] (اِخ ) شهری است به یمن . لبید گوید:و هل یشتاق مثلک من دیاردوارس بین تحتم فالخلال .(از منجم العمران ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی تحتم تحتم . [ ت َ ح َت ْ ت ُ ] (ع مص ) نیکویی خواستن برای کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آرزوی خیر ونکویی کردن برای کسی . (آنندراج ) (از قطر... تحطم تحطم . [ ت َ ح َطْ طُ ] (ع مص ) شکسته شدن . (زوزنی ). شکسته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بسوختن از خش... تهتم تهتم . [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص ) خردمُرد شدن دندان . (تاج المصادر بیهقی ). شکسته شدن دندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقر... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود