اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ترح

نویسه گردانی: TRḤ
ترح . [ ت َ رَ ] (ع اِ) اندوه . ضد فرح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اندوه و غم که ضد فرح است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حزن و غم . (المنجد). غم . (اقرب الموارد): ما الدنیا الا فرح و ترح ؛ ای سرور و غم . (اقرب الموارد). ج ، اتراح . (المنجد) :
گه شرف گاهی سعود و گه فرح
گه وبال و گه هبوط و گه ترح .

مولوی .


ما التصوف قال وجدان الفرح
فی الفؤاد عند اتیان الترح .

مولوی .


و زمانی مزدوج به فرح و ساعتی منزه از برح و ترح نیر برج برج سعادت با زهره ٔ زهرا اقران یافت . (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 256).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
طره 3681 مدخل طرهtorre معنی ۱. دستۀ موی تابیده در کنار پیشانی. ۲. [قدیمی] ریشۀ دستار. ۳. [قدیمی] حاشیه و کنارۀ جامه. ۴. [قدیمی، مجاز] کنارۀ چیزی. مترا...
آویزه,کناره
طرة. [ طَرْ رَ ] (ع اِ) تهیگاه . || (مص ) آبستن کردن گشن ماده را به یک آمیزش . (منتهی الارب ).
طرة. [ طُرْ رَ ] (ع اِ) کرانه ٔ جامه که پرزه ندارد. (منتهی الارب ). || کرانه ٔ وادی . کرانه ٔ جوی . کرانه و طرف هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنن...
طرة. [ طُرْ رَ ] (اِخ ) شهری است به افریقیه . (منتهی الارب ). شهر کوچکی به افریقیه . (معجم البلدان ج 6 ص 46). صاحب منتهی الارب لفظ «طرة» ...
طرة. [ طُرْ رَ ] (اِخ ) قریه ای است به مصر (جیزة) که در آنجا سمنت تهیه میشود. (المنجد).
طره . [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برزرود بخش نطنز شهرستان کاشان در 35هزارگزی شمال باختر نطنز و 14هزارگزی باختر پل هنجن . کوهستانی و ...
طرءة. [ طُ ءَ ] (ع اِ) طُرءَةُالسیل ؛ دفعه ای از سیل . معظم سیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرح کش . [ طَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) مغلوب . زبون . || مصور. نقاش . (آنندراج ) : سالک همیشه طرح کش عشق ظالمم آن جان و دل که میدهم امروز با...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.