ترش
نویسه گردانی:
TRŠ
ترش . [ ت َ / ت َ رَ ] (ع مص ) سبکی کردن و بدخلق گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سبک شدن و بدخو شدن . (از المنجد). || بخل نمودن . (از منتهی الارب )(آنندراج ). بدخلق بودن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تَرِش و تارِش نعت است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به تَرِش و تارش شود.
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خم ابرو ترش شدن . [ خ َ م ِ اَ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ابرو ترش شدن . (آنندراج ). اخم کردن . ابرو برهم افکندن : حیف آیدم که آن خم ابرو ترش ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تارتاریک اسید یک اسید دوپروتونه و ارگانیک میباشد که به صورت طبیعی در بسیاری از میوهها و سبزیجات همانند موز، انگور و تمر هندی یافت میشود. همچنین تار...
طرش . [ طَ رَ ] (ع مص ) کر شدن . || (اِمص ) کری . || یا اندک کری . لغت مولد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جوالیقی آرد: طرش عربی محض نیست...
طرش . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَطْرَش و طَرْشاء. جماعت کران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرش . [ طُرْ رُ ] (اِخ ) ۞ ناحیه ای است به اندلس و دارای قراء چندی است . (معجم البلدان ج 6 ص 41). و رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 122 شو...