ترکح
نویسه گردانی:
TRKḤ
ترکح . [ ت َ رَک ْ ک ُ ] (ع مص ) فراخ شدن و فراخ نشستن در مجلس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دست در کاری کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درنگ نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تصرف کردن در کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اخطار خطیرو اغنام کثیر... بحیطه ٔ ترکح درآمده اکراد... مطیع امر گردون مطاع گشتند. (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 334).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.