طایکی خاتون ترمه بالا. [ ] (اِخ ) از درباریان تیمورقاآن بوده است . رشیدالدین فضل اﷲ بدینسان از وی نام میبرد: چون به بندگی قاآن رسید (او...
طرمح . [ طَم َ ] (ع ص ) مرد فراخ گام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
طرمة. [ طَ م َ ] (ع اِ) جگر. (منتهی الارب ).
طرمة. [ طُ م َ ] (ع اِ) کوره ٔ آتش . (منتهی الارب ). کانون . (تاج العروس ).
طرمة. [طَ / طِ / طُ م َ ] (ع اِ) گوی لب بالائین . (منتهی الارب ). و گوی لب پائین را تُرْفة نامند و طرمتان تثنیه ٔ آن است ولی لفظ طرمة را بج...