اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تش

نویسه گردانی:
تش . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان رشت که در 11 هزارگزی شمال رشت و 4 هزارگزی شمال خاور پیر بازار واقع است و 534 تن سکنه دارد آب آن از تش رود سفید رود و محصول آنجا ابریشم و برنج است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تش . [ ت َ ] (اِ) آتش را گویند که عربان نار خوانند. (برهان ). آتش . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : از آن پس نبد زندگان...
تش . [ ت ِ ] (اِ) عطش و تشنگی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). تشنگی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان ...
تش . [ ت ُ ] (اِ) حرارت و اضطرابی باشد که بسبب غم و اندوه عظیم در دل کسی پدید آید. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (از ناظم ا...
تش . [ ت ِ ] (اِخ ) ۞ رودی است که از پیرنه سرچشمه میگیرد. و سه ره ۞ را مشروب میسازد و وارد دریای مدیترانه میشود و 82 هزار گز درازا دارد.
اتش شعله کشیده و برافروخته
طش . [ طَش ش ] (ع اِ) باران ریزه ٔ زائد از رذاذ. طشیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران خرد. باران ضعیف . (دهار).
طش . [ طَش ش ] (ع مص ) باران ریزه باریدن ابر. یقال : طَشَّت السماء طشاً و طشیشاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران نرم باریدن . (تاج المصادر...
طش . [ طِش ش ] (ع ص ، اِ) در لهجه ٔ عامیانه ٔ عرب گویند: فلان طِش ٌّ؛ وقتی که یک کودک پس از همه ٔ فرزندان دیگر شخص متولد شده باشد. || یا ...
طش ء. [ طَش ْءْ ] (ع مص ) آرامش کردن با زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.