اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تعوث

نویسه گردانی: TʽWṮ
تعوث . [ ت َ ع َوْ وُ ] (ع مص ) سرگشته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحیر. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طاس طاوس . [ ] (اِ) حمای ربع. تب سه یک . تب که یک روز آید و سه روز نیاید.
طاوس پیکر. [ وو پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) با پیکری چون پیکر طاوس . با اندام زیبا و رنگارنگ : دگر ره لعبت طاوس پیکرگشاد از درج لؤلؤ تنگ شکر....
طاوس جمال .[ وو ج َ ] (ص مرکب ) بزیبائی طاوس . بجمال طاوس : تا غزالی صید کند یا طاوس جمالی در قید آرد.(سندبادنامه ص 259).
طاوس خرام . [ وو خ ِ / خ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) خرامنده چون طاوس . با رفتار طاوس .
طاوس خلد. [ وو س ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از حور و غلمان بهشتی باشد. (برهان ).
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) غیاث الدین ابوالمظفر عبدالکریم بن احمدبن موسی بن جعفربن محمدبن احمدبن محمدبن طاوس علوی حسنی (648- 693 هَ ....
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) سید جمال الدین ابوالفضائل احمدبن موسی حسنی حلّی ، برادر رضی الدین علی . فقیه و ادیب و محدث شیعی . شاگرد ابن ...
ابن طاوس . [ اِ ن ُ وو ] (اِخ ) سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر علوی حسنی . اشهرمردان این خاندان ، برادر جمال الدین احمد. مستنصر خلیفه نقاب...
خان طاووس . (اِخ ) دهی است از دهستان دول بخش حومه ٔ شهرستان ارومیّه . واقع در 59 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 8 هزارگزی باختر شوسه ٔ ارومی...
طاوس کردار. [ وو ک ِ ] (ص مرکب ) با کردار طاوس . با رفتار طاوس : بدین طاوس کرداری همائی روان شد چون تذروی در هوائی .نظامی .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.