اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تعوث

نویسه گردانی: TʽWṮ
تعوث . [ ت َ ع َوْ وُ ] (ع مص ) سرگشته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحیر. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
طاوس ملائک . [ وو س ِ م َءِ ] (اِخ ) طاوس الملائکة. لقب جبرائیل : طاوس ملائک بنوا مدح تو خوانداندر قفس سدره چو قمری و چو دراج . سوزنی .طاوس ...
طاوس علیین . [ وو س ِ ع ِل ْ لی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طاوس بهشتی : پس برآمد پوستش رنگین شده که منم طاوس علیین شده .مولوی .
طاوس یمانی . [ وو س ِ ی َ ] (اِخ ) ابن کیسان الخولانی الهمدانی الیمانی اهل یمن و از ابناءالفرس است . یکی از اعلام تابعین بشمار است ، از اب...
سیدابن طاوس . [ س َی ْ ی ِ دِ ن ِ وو ] (اِخ ) رجوع به احمدبن موسی بن طاوس شود.
طاوس آتش پر. [ وو س ِ ت َ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است و آن را طاوس مشرق خرام نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ). کنایه از آ...
توز یا توج که همچنین طاووس هم نامیده شده در فارس قدیم و از توابع شاپورخوره در ۳۲ فرسنگی شیراز و با فاصله ۱۲ فرسنگی از جنابه یا بندر گناوه فعلی و تقریب...
طاوس قزوینی . [ وو س ِ ق َزْ ] (اِخ ) امام برهان الدین ابراهیم بن محمدبن ابی المکارم قزوینی . او راست : کتاب اربعین .
طاوس سمنانی . [ وو س ِ س ِ ] (اِخ ) خواجه قطب الدین طاوس سمنانی . بنا بروایت مؤلف دستورالوزراء، در دارالوزاره ٔ سمنان ، دو قبیله از سایر متوطن...
طاوس العرفاء. [ وو سُل ْ ع ُ رَ ] (اِخ ) نزد طایفه ٔ یزیدیه ، شیطان را طاوس العرفاء خوانند.
طاوس العلماء. [ وو سُل ْ ع ُ ل َ ] (اِخ ) لقب ابوالقاسم جنید. یکی از بزرگان و مشاهیر متصوفه . رجوع به جنید شود. (از کشف المحجوب هجویری ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.