اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تمام

نویسه گردانی: TMAM
تمام . [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن تمام یهودی مکنی به ابوالمعالی . دانش و معرفتی وافر داشت و در فسطاط مصر ساکن بود جماعتی از اولاد او اسلام آوردند و در خدمت ملک ناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب پیشه ٔ طبابت داشت و از او بهره ٔ فراوان گرفت و سپس بخدمت برادرش الملک العادل در آمد. (از عیون الانباء ج 2 ص 117).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
تمام صورت .[ ت َ رَ ] (ص مرکب ) تمام خلقت . بی نقص در اندام : مردمانی اند تمام صورت و بزرگ استخوان و مجعدموی و طبع ددگان و بهائم دارند و سخت ...
تمام اجزا. [ ت َ اَ ] (ص مرکب ) کامل ودرست . (ناظم الاطباء). کامل و بی قصور. (غیاث اللغات ). کامل و بی نقصان . تمام عیار. (آنندراج ) : کوشش بی ...
نیمه تمام . [ م َ / م ِ ت َ ] (ص مرکب ) ناقص .
تمام پرده. (رایانه) اندازه ای از پنجره که تمام پرده را اشغال کرده باشد. مترادفِ این عبارت در زبان انگلیسی Full screen میباشد.
تمام قوس . [ ت َ ق َ ] (اِ مرکب ) اصطلاح علم هندسه . بیرونی آرد: تمام قوس آن بود که با وی جمله کنی چهاریک دایره شود. و از بهر این هرگاه ...
تمام کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کامل کردن و انجام رساندن . (ناظم الاطباء). به آخر رسانیدن . بپایان رسانیدن . به پایان بردن . استکمال . ...
تمام کمال . [ ت َ ک َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) تمام و کمال . بی کم و کاست . کاملاً بی نقص و کاستی : بدهی خود را تمام کمال پرداخت . (یادداشت به...
تمام گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کامل گردیدن . تمام شدن . بپایان رسیدن : مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمرما همچنان در اول وصف تو مان...
تمام مایه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کامل . بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. (حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوا...
تمام نگاری. (اُپتیک) روشی برای تشکیل تصاویر سه بعدی. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Holography می باشد. رجوع شود به تمام نگاشت.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.