گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تمر نویسه گردانی: TMR تمر. [ ت ِ م ِ ] (اِ) به زبان علمی هند بمعنی تاریکی باشد که در مقابل روشنی است . (برهان ). سانسکریت : تی می را ۞ . (اشیتنگاس بنقل حاشیه ٔ برهان چ معین ). تاریکی و ظلمت و سیاهی و کوری کامل ۞ . (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی تمر تمر. [ ت َ / ت ِ ] (ترکی ، اِ) آب مروارید را گویند و آن علتی است که بعضی از مردم را در سن چهل سالگی در چشم بهم می رسد و چشم تاریکی می کن... تمر تمر. [ ت َ م ُ ] (ترکی ، اِ) بزبان ترکی آهن را گویند. (برهان ). بزبان مغولی آهن . (از فرهنگ رشیدی ). مأخوذ از ترکی ۞ آهن .(ناظم الاطباء) بزب... تمر تمر. [ ت َ ] (ع اِ) خرما. (دهار) (منتهی الارب ) (انجمن آرا) (آنندراج )(ناظم الاطباء). و در عربی خرما را گویند. (برهان ). خرمای خشک . (غیاث اللغ... تمر تمر. [ ت َ ] (اِ) تمر هندی . رجوع به همین کلمه شود. تمر تمر. [ ت َ] (اِ) مأخوذ از تمبر فرانسه . رجوع به تمبر شود. تمر تمر. [ ت َ ] (ع مص ) خرما خورانیدن قوم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تمر شود. تمر تمر. [ ت َ م َ ] (اِخ ) موضعی است به یمامة. (منتهی الارب ). قریه ای به یمامة از عدی التیم . (از معجم البلدان ). || عین التمر؛ جایی نزدیک ک... تمر تمر. [ ت َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لفور است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و در حدود 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا... تمر تمر. [ ت َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انزل که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و 710 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). بای تمر بای تمر. [ ت َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق بخش قروه سنندج در 32 هزارگزی شمال باختر قروه . سکنه 265 تن ، آب از رودخانه ٔ آرزند. محصول آ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود