اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تن

نویسه گردانی: TN
تن . [ ت َ ] (پسوند) یکی از علامات مصدر فارسی است که به ریشه ٔ دستوری پیوندد... (از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
رویینه تن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (ص مرکب ) که تن از روی دارد.برنجی بدن . برنجین . (فرهنگ لغات ولف ). کنایه از نیرومند و آنکه دارای تنی سخت و ا...
فیزیوتراپی
ارغوان تن . [ اَ غ َ ت َ ] (اِخ ) مریخ . (آنندراج ) : بالات ، شجاع ارغوان تن زیر تو عروس ارغنون زن .خاقانی .
پاکیزه تن . [ زَ / زِ ت َ ] (ص مرکب ) پاک بدن . پاک تن . || عفیف . پارسا : وزان پس چنین گفت کای پهلوان توپاکیزه تن باش و روشن روان . فردوسی ...
تن آبادان . [ ت َ ] (ص مرکب ) تن آباد : اصفهبد همه ٔ زمستان ایشان را نزل و علف و هدایا و تحف فرستاد. چون اسبان فربه و ایشان تن آبادان شدند...
تن غنودن . [ ت َ غ ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مانده شدن تن . (آنندراج ).
تن سپردن . [ ت َ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) تسلیم شدن . تن دادن . تن دردادن . قبول کردن . رضا دادن : نرمی دل می طلبی نیفه وارنافه صفت تن به د...
گنبد سه تن . [ گُم ْ ب َ دِ س ِ ت َ ] (اِخ ) یکی از بناهای قدیمی آمل است . رابینو نویسد: به عقیده ٔ من گنبد سه تن به واسطه سنگ روی قبر که عل...
به تن خویش. شخصا. به تن خویش ؛ شخصاً به شخصه . بنفسه : جسم آن چیزی است که یافته شود به بسودن و قائم بود به تن خویش . (التفهیم بیرونی ). اگر بدرگاه عال...
منظور از ریخت تن زن یا شکل کالبد و بدن انسان ماده، نحوه شکل استخوان‌بندی، ساختار ماهیچه‌ها و توزیع چربی‌ها در بدن این جنس از انسان می‌باشد. شکل کامل و...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۵ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.