اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تن

نویسه گردانی: TN
تن . [ ت َ ] (پسوند) یکی از علامات مصدر فارسی است که به ریشه ٔ دستوری پیوندد... (از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خار در تن شدن . [ دَ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خار به تن انسان فرورفتن . خار در تن انسان نشستن . شوک . (دهار).
تن آسان گردیدن . [ ت َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تناعم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تن آسان شدن . رجوع به همین کلمه شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پوست بر تن دریدن . [ ب َ ت َ دَ دَ ] (مص مرکب ) پوست بر تن شکافتن : خون ز غیرت بر وجودم پوست بر تن می دردتا لب زخم که را تیغش دگر سیراب...
شخصا قضاوت کردن. و بباید دانست که قضا پادشاه را می باید کردن به تن خویش. (سیاستنامه، فصل ششم)
هوور/تون یا تونه نام چند نوع ماهی بزرگ اقیانوسی از خانواده تون‌ماهیان (به انگلیسی: Scombridea) است. این نوع ماهی سریع شنا می کند و سرعت حرکت آن به ۷۰ ...
جان در تن کسی کردن . [ دَ ت َ ن ِ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زندگانی دادن . (بهار عجم ) (آنندراج ) : میکند جان در تن امید لعل باده نوش ...
جامه بر تن فوطه کردن .[ م َ / م ِ ب َ ت َ طَ / طِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قطع جامه ٔ نو. به اندازه ٔ قامت و تن قطع کردن . (آنندراج ).
جامه بر تن کسی دریدن . [ م َ / م ِ ب َ ت َ ن ِ ک َ دَ دَ ] (مص مرکب ) جامه ٔ نو قطع کردن و به اندازه ٔ قامت او دوختن . (بهار عجم ) (از ارمغان ...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ صفحه ۱۴ از ۱۵ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.