تنبل
نویسه گردانی:
TNBL
تنبل . [ ت َ ن َب ْ ب ُ ] (ع مص ) گرفتن : تنبل ما عندی ؛ گرفت آنچه نزد مردم بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آگاه و تیزخاطر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرامی شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || استنجا کردن به سنگ و کلوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تیز دستی نمودن . || تیر با خود داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فضل نمودن از خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بمردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). مردن مردم و شتر و جز آن . || یک یک گرفتن تیر درشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). || تنبلی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
طنبل . [ طَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی به مصر. (منتخب اللغات ).
طنبل . [ طَم ْ ب َ ] (ع ص ) کند. احمق . وخم . ثقیل . بلید. (تاج ). || (اِ) نام نوعی از ماهی است . (فهرست مخزن الادویه ). || طبلک و دهل . (ف...