تنکه
نویسه گردانی:
TNKH
تنکه . [ ت َ ک َ / ک ِ / ت َ ن َ ک َ / ک ِ / ت ُ ن ُ ک َ / ک ِ ](اِ) قرص رائج خواه از زر باشد خواه از نقره یا مس .(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ). برگه ای از هر فلزی و ورق طلا و ورق نقره و پول رایج و قسمی از سکه . (ناظم الاطباء). مقداری از زر و سیم باشدبه اصطلاح هر جایی ... (انجمن آرا) : معبر گفت دو تنکه بده تا تعبیر آن بگویم . (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 125). رجوع به دزی ج 1 ص 153 شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
تنکه . [ت ُ ن ُ ک َ / ک ِ ] (اِ) تنبان چرمی که تا سر زانو باشد، وقت کشتی گرفتن پوشند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) (از نا...
تنکه. (ا.). لباس مخصوص کشتی گیران است که علاوه بر تنکه، تنک، تنبان، سلوار، شلوار و سزاوار نیز خوانده شده است. رنگهای اصلی آن سبز، قرمز و آبی است و د...