تورک
نویسه گردانی:
TWRK
تورک . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برگردانیدن پای را بر ستور جهت آسایش یا جهت ترک . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). برگردانین پای را بر ستور جهت آسایش و یا جهت فرودآمدن . (ناظم الاطباء). منه قولهم : لاترک فان الوروک مصرعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درنگی نمودن در حاجت و آهستگی کردن در آن : تورک عن الحاجة. || در پلیدی خود آلوده گشتن ؛ تورک فی خرئه . || اقامت ورزیدن در جایی : تورک بالمکان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر سرین نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تکیه نمودن بر سرین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زیر بغل گرفتن کودک را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بر یک سرین نشاندن مادر کودک را. یقال : تورکت المراءة الصبی ؛ ای جعلهاعلی ورکها معتمداً علیها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). و منه : جاءَت فاطمة متورکة الحسن . (اقرب الموارد). || بر یک سرین خفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): نام متورکاً؛ ای متکثاً علی احد جنبیه . (اقرب الموارد). || سرین بر پای نهادن در نماز یا هر دو سرین یا یک سرین بر زمین نهادن در آن . قال الازهری : التورک فی الصلوة ضربان سنة و مکروه اما السنة فهو ینحی رجلیه فی التشهد الاخیر و یلصق مقعده بالارض و اما المکروه فهو یضع یدیه علی ورکیه فی الصلوةو هو قائم و قد نهی عنه و کان مجاهد لایری بأساً بتورک الرجل علی رجله الیمنی فی الصلوة و فی حدیث آخر کره أن یسجد الرجل متورکاً؛ ای أن یرفع ورکه اذا سجد حتی یفحش فی ذلک و قیل أن یلصق الیتیه بعقبیه فی السجود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قادر گردیدن بر کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
تورک . (اِ) نقطه ٔ سپیدی که بر سیاهی یا سپیدی چشم افتد. کوکب . (زمخشری از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دانه های سپید که بر چشم دردگین پیدا شو...
تُ و رَ ک. روباه. به صورت سگ تورک در گویش کازرونی به کار می رود.(ع.ش)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
روباه تورک . [ تو رَ ] (اِ مرکب ) روباه تربک . (آنندراج ). رجوع به روباه تربک شود.
طورک .[ رُ ] (اِخ ) نام کوچه ای به بلخ . (معجم البلدان ).
طورک . [ رَ ] (اِخ ) بگفته ٔ صاحب برهان و آنندراج نام یکی از سرداران ضحاک ، ولی پیداست که آن را به اشتباه بر وزن خوبک ضبط کرده اند. رجوع...