اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

توه

نویسه گردانی: TWH
توه . [ ت ُ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان یعقوب وندپاپی است که در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
توه سرخک . [ ت ُ وِ س ُ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرسم است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد غرب واقع است و 700 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
توه روئیله . [ ت ُ وِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرسم است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد غرب واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغر...
سرائیلان توه خاکی . [ س َ ت ِ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عثمانوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . واقع در 36 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و ...
توح . [ ت َ ] (ع مص ) آماده و مهیا شدن : تاح له الشی ٔ؛ آماده و مهیا شد برای او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تووه . [ وَ ] (اِ) جفت را گویند که به عربی زوج خوانند. (برهان ) (آنندراج ). جفت که ضد طاق است . (شرفنامه ٔ منیری ). زوج و جفت و دوتائی . (نا...
توة. [ ت َوْ وَ ] (ع اِ) ساعت . یقال : مامضی الاّ توة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
طوح . [ طَ وَ ] (ع ص ) نیة طوح ؛ قصد دور و دراز. (منتهی الارب ).
طوح . [ طَ ] (ع مص ) هلاک گردیدن یا قریب بهلاک شدن . (منتهی الارب ). هلاک شدن یا مشرف بر هلاک شدن . (منتخب اللغات ). هلاک شدن و هلاک کرد...
طوة. [ طُوْ وَ ] (اِخ ) شهری از شهرهای بطن الریف در جنوب مصر و آن را طوّة منسوف گویند. (معجم البلدان ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.