گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تیری نویسه گردانی: TYRY تیری . (حامص ) راستی و خوش برشی و خوبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گروکان خوهی سرخ و مرغول رومه بسختی چو خاره به تیری چو خاده .سوزنی (از یادداشت ایضاً). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی تیری تیری . (ص نسبی ، اِ) شکل تیر. شکل عمودی . شکل بئری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): اگر دو راست باشد و سوم بزرگتر [یعنی از سه عدد که در هم ضرب... تیری تیری . (اِخ ) از پادشاهان اشکانی است که 21 سال سلطنت کرد. او پسرجوذرز بود. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2571 شود. تیری تیری . [ تی ی ِ ] (اِخ ) ۞ نام چند فرمانروا درنواحی فعلی کشور فرانسه است : تیری اول ، پسر کلوویس ۞ که در حدود 486م . متولد شد و در سالهای ... تیری تیری . [ تی ی ِ ] (اِخ ) ۞ تاریخ دان فرانسوی است که در سال 1795 م . در بلوا ۞ متولد شد ودر سال 1856 م . درگذشت وی در شرح حوادث تاریخی ... تیری داد تیری داد. (اِخ ) خزانه دار داریوش سوم در تخت جمشید. که پس از تسلط اسکندر بر ایران و غارت تخت جمشید اسکندر اورا در این شغل ابقاء کرد و به رو... ساعت تیری خوشی، خوشگذرانی، تفریح. در افغانستان تیری پر گرفتن این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ساعت تیری کردن خوشی کردن، خوشگذراندن، تفریح کردن. در افغانستان طیری طیری . [ طَ] (اِخ ) منسوب به طیر که لقب ابوالفرج محمدبن محمدبن احمدبن الطیر القصری الطیری المقری البغدادی (466-540 هَ . ق .) بوده که پس ... طیری طیری . [ ری ی ] (اِخ ) منسوب به طیرة که از ضیاع دمشق است . (سمعانی ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود