تیری
نویسه گردانی:
TYRY
تیری . (ص نسبی ، اِ) شکل تیر. شکل عمودی . شکل بئری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): اگر دو راست باشد و سوم بزرگتر [یعنی از سه عدد که در هم ضرب شود] آنچه گرد آید او را تیری خوانند زیرا که ماننده ٔ تیربود که به بام خانه بکار برند. (التفهیم بیرونی ).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تیری . (حامص ) راستی و خوش برشی و خوبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گروکان خوهی سرخ و مرغول رومه بسختی چو خاره به تیری چو خاده .سوزنی (از...
تیری . (اِخ ) از پادشاهان اشکانی است که 21 سال سلطنت کرد. او پسرجوذرز بود. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2571 شود.
تیری . [ تی ی ِ ] (اِخ ) ۞ نام چند فرمانروا درنواحی فعلی کشور فرانسه است : تیری اول ، پسر کلوویس ۞ که در حدود 486م . متولد شد و در سالهای ...
تیری . [ تی ی ِ ] (اِخ ) ۞ تاریخ دان فرانسوی است که در سال 1795 م . در بلوا ۞ متولد شد ودر سال 1856 م . درگذشت وی در شرح حوادث تاریخی ...
تیری داد. (اِخ ) خزانه دار داریوش سوم در تخت جمشید. که پس از تسلط اسکندر بر ایران و غارت تخت جمشید اسکندر اورا در این شغل ابقاء کرد و به رو...
خوشی، خوشگذرانی، تفریح. در افغانستان
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خوشی کردن، خوشگذراندن، تفریح کردن. در افغانستان
طیری . [ طَ] (اِخ ) منسوب به طیر که لقب ابوالفرج محمدبن محمدبن احمدبن الطیر القصری الطیری المقری البغدادی (466-540 هَ . ق .) بوده که پس ...
طیری . [ ری ی ] (اِخ ) منسوب به طیرة که از ضیاع دمشق است . (سمعانی ).