ثام 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṮAM 
    
							
    
								
        ثام . [ ثام م  ] (ع  ص ) نعت  فاعلی  از ثَم ّ.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        سام . (اِخ ) نام  کوهی  است  در ماوراءالنهر. (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (جهانگیری ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سام . (اِخ ) نام  کوهی  است  مر هذیل  را. (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سام . (اِخ ) ابن  غیاث الدین  غور. از جد غوریان  است  که  بعد از عم زاده  پادشاه  شد و بعراق  رفت . (تاریخ  گزیده  ص  407). رجوع  به  حبیب  السیر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سام . (اِخ ) ابن  نوح  علیه السلام . بقول  بعضی  مورخان  پیغمبر مرسل  است .اکثر انبیاء و جمیع اهل  ایران  از تخم  اویند و او را شش  پسر بود. رجوع  به ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سام . (اِخ ) رکن الدین . از خانواده های  اتابکان  یزد است  که  مادر او دختر امیر علاءالدوله  علی  بوده . رجوع  بتاریخ  مغول  ص  406 و رجوع  به  فهرست ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ثعم . [ ث َ ] (ع  مص ) نزع . (تاج  المصادر بیهقی ).  ||  کشیدن  چیزی  را.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سام: در سنسکریت: sAm (آشتی دادن، آرام کردن) اوستایی: sam (آرام بودن)، sAma؛ پهلوی: sAm. با همان معنی سنسکریت. سام پسر نریمان و پدر زال و پدر بزرگ رستم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سأم . [ س َءْم ْ / س َ ءَ ] (ع  مص ) بستوه  آمدن . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).  ||  (اِ) موت ،ترک  همزه  در آن  مشهورتر است . (منتهی  الارب ) (آ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سعم . [ س َ ] (ع  مص ) نوعی  از رفتار شتر و رفتن  شتر بدان  رفتار. (منتهی  الارب ) (آنندراج ). تند دویدن  شتر. (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صأم . [ ص َ ءَ ] (ع  مص ) بسیار آب  خوردن . (اقرب  الموارد).