اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثعم

نویسه گردانی: ṮʽM
ثعم . [ ث َ ] (ع مص ) نزع . (تاج المصادر بیهقی ). || کشیدن چیزی را.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ثام . [ ثام م ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثَم ّ.
سعم . [ س َ ] (ع مص ) نوعی از رفتار شتر و رفتن شتر بدان رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تند دویدن شتر. (از اقرب الموارد).
سام: در سنسکریت: sAm (آشتی دادن، آرام کردن) اوستایی: sam (آرام بودن)، sAma؛ پهلوی: sAm. با همان معنی سنسکریت. سام پسر نریمان و پدر زال و پدر بزرگ رستم...
سام . (اِ) آتش ، چه جانوری که در آتش مسکون میشود او را سام اندر میگویند یعنی اندر آتش و سمندر مخفف آن است . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) (جهان...
سام . (ع اِ) رگهایی را گویند که از زر و طلا در کان و معدن بهم میرسد. (برهان ) (جهانگیری ). رگ زر. (شرفنامه ٔ منیری ). زر ساده ، یعنی زری که ...
سام . (اِ) در سانسکریت بمعنی حدیث خوش است . (التفهیم ص 62). رجوع به سام بیذ شود.
سام . (اِخ ) عموسام . ۞ شخصیت مضحکی است از دموکراسی ایالات متحده ٔآمریکا. نام وی معرف هزل آمیز افراد آمریکایی است .
سام . (اِخ ) گرشاسب به اسم خاندانش سام گرشاسب خوانده شد. (فروردین یشت بندهای 61 و 136). حتی در کتب پهلوی هم گاهی فقط بنام خاندانش (سا...
سام . (اِخ ) خلف کیقباد. (فهرست ولف ) : چو به زاد برزین رستم نژادچو سام یل از تخمه ٔ کیقباد.فردوسی .
سام . (اِخ ) نام یکی از نجبای ایران که معاصر هرمزد بوده . (فهرست ولف ) : ز شیراز چون سام اسفندیارز کرمان چو پیروز گرد سوار.فردوسی .
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.