ثفی
نویسه گردانی:
ṮFY
ثفی . [ ث َف ْی ْ ] (ع مص ) پیروی کردن کسی را. || ثفی قدر؛ بر دیگ پایه نهادن دیگ را. || سه زن کردن مرد. || ثفی قوم ؛ دفع کردن و راندن آنان را. (ذیل اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شاه صفی . [ ص َ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای ایران . رجوع به صفی شود.
شیخ صفی . [ ش َ ص َ ] (اِخ ) رجوع به اسحاق اردبیلی و صفی الدین شود.
حسن صفی . [ ح َ س َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) رجوع به صفی علیشاه شود.
صفی خانی . [ ص َ ] (اِخ ) تیره ای از اهل بهارلواز ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مزدقاقچای بخش نوبران شهرستان ساوه . در 27هزارگزی جنوب خاوری نوبران 25هزارگزی راه عمومی . کوهست...
صفی آباد. [ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش جعفرآباد شهرستان ساوه . سکنه ٔ آن 20 تن . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان . در 22هزارگزی جنوب خاوری مینودشت و 2هزارگزی دوزین . کوهستان...
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . در 35هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و در انتهای کوه خورین ....
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج . در 47هزارگزی جنوب خاور پاوه و 5هزارگزی جنوب باختر راه اتومبیل ر...
صفی آباد. [ ص َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان . در 40هزارگزی شمال باختری کرمان و 5هزارگزی شمال راه ف...