 
        
            ثقة
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṮQ
    
							
    
								
        ثقة. [ ث ِ ق َ ] (ع  مص ) محل  اعتماد بودن . معتمد بودن .  ||  اعتمادداشتن .  ||  استوار داشتن . باور داشت .  ||  متکی  شدن  به . اتکاء، تکیه  کردن  به . وثوق .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ثقة. [ ث ِ ق َ ](ع  ص ، اِ) مرد معتمد و امین .  ||  (اِمص ) اطمینان . وثوق . اعتقاد :  نخست  ثقة درست  کردم که  هر چه  ایزد عز ذکره  تقدیر کرده  است  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مورد اعتماد اسلام ,ثقة الاسلام و المسلمین مورد اعتماد اسلام و مسلمین
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صقح .[ ص َ ق َ ] (ع  مص ) بی مو شدن  پیش  سر. (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صقح . [ ص ُ ] (ع  ص ، اِ) ج ِ اَصقَح . (منتهی  الارب ). رجوع  به  اصقح  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سقح . [ س َ ق َ ] (ع  اِمص ) موی رفتگی  پیش  سر. (منتهی  الارب ) (آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سقه سای . [ س ِ ] (اِخ ) دهی  جزء دهستان  کیوان  بخش  آفرین  شهرستان  تبریز، دارای 158 تن  سکنه  است . (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج 4).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        زاید ثقه . [ ی ِ دِ ث ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) زائد ثقه . در اصطلاح  محدثان ، حدیثی  است  که  یک  راوی  ثقه  بدان  متفرد باشد و مضمون  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.