اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثل

نویسه گردانی: ṮL
ثل . [ ث َل ل ] (ع مص ) هلاک شدن . || هلاک گردانیدن . || سرگین انداختن ستور. || خاک در چاه ریختن . || ویران کردن : ثل التراب المجتمع؛ جنبانید آنرا یا طرفی از اطراف آنرا شکست و منهدم ساخت . || تباه کردن نظام کار. (تاج المصادر بیهقی ). || درم و زر ریختن در بوته . || ثلل (در همه ٔ معانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
صل . [ ص ُل ل ] (ع ص )برگردیده بو ومزه از گوشت و جز آن . (منتهی الارب ).
کاس سل . [ س ِ ] (اِخ ) ۞ شهری از آلمان ، کرسی «هس » ۞ در ساحل «فولدا» ۞ . جمعیت 175900 تن . محل ساختن ابزارهای بصری و نوری .
تب سل . [ ت َ ب ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )تب لازم . تب دق . تب استخوانی . رجوع به سل ۞ و تب و دیگر ترکیب های این دو شود.
سل دوش . [ س ُ ] (اِ مرکب ) مقابل ساق دوش . شاه بالا که بجانب چپ ایستد، آنکه در سمت چپ داماد یا عروس ایستد. (یادداشت مؤلف ).
سنجاقکِ آبگیر؛ سنجاقک؛ در زبان گیلکی
سل کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روان کردن . (آنندراج ) (غیاث ) : شریانها که بگشایند و ببرند و سل کنند و داغ برنهند دوازده است . (ذخیره ٔ خ...
ویولون سل . [ ی ُ لُن ْ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ از سازهای آرشه ای که به هیأت ویولون ولی از آن بزرگتر است و به هنگام نواختن ته آن در رو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.