ثمل
نویسه گردانی:
ṮML
ثمل . [ ث َ / ث َ م َ ] (ع مص ) ثمول . طعام وآب خورانیدن . || خوردن . || غم خواری کردن . || اقامت کردن . درنگی نمودن . || بیهوش شدن . || مست گردیدن .
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سمل . [ س َ م َ ] (ع اِ) ج ِ سَمَلَة و سُملَة. به معنی اندک آب در بن خنور مانده یا عام است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ر...
صمل . [ ص َ ] (ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی . || سخت شدن و درشت گردیدن چیزی . || خشک و خشن گردیدن درخت بدان جهت که آب نیابد. || ...
صمل . [ ص َ ] (ع اِ) صمل الشجر؛ یبسی و خشونت درخت . (منتهی الارب ).
صمل . [ ص ُ م ُل ل ] (ع ص ) مرد قوی جثه ٔ گرداندام . || حافر صمل ؛ سم سخت و استوار. (منتهی الارب ).
به کسر س و سکون م. شن و ماسه در گویش کازرونی(ع.ش)