اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثور

نویسه گردانی: ṮWR
ثور. [ ث َ ] (ع مص ) ثوران . انگیخته شدن گرد و دود و مانند آن . انگیخته شدن خشم و فتنه . || برجستن به غضب برای زدن کسی . || برانگیخته شدن . || برآمدن حصبه و سرخجه بر اندام . || برجستن سنگ خوار و ملخ و جز آن . || ظاهر شدن خون . || بهیجان آمدن دل . || برآمدن آب و روان گردیدن آن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن محمدالرحبی . ابوخالد. تابعی است .
ثور. [ ث َ ] (اِخ )ابن یزید اعرابی . رجوع به ابوالجاموس ثور... شود.
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) سلمی . صحابی است .
ثور. [ ث َ ] (اِخ ) نام اسب عاص بن سعید.
ثؤر. [ ث ُءْ رْ ] (ع اِ) ج ِ ثأر.
ثور واهر. [ رَ هََ رَ ] (اِ) بفارسی هخامنشی بمعنی بهار پرغرور. نام یکی از سه ماه بهار که در کتیبه ٔ بیستون ازداریوش بزرگ آمده است . ۞
جبل ثور. [ ج َ ب َ ل ِ ث َ ] (اِخ ) رجوع به غار ثور و ثور و صاحب الغار شود.
ثور اطحل . [ ث َ رِ اَ ح َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ثور شود.
ثور شباک . [ رُ ش ِ ] (اِخ ) موضعی است .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.