گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جابر نویسه گردانی: JABR جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الحاج مکنی بابی الصلاح المؤقت . او راست : مقرب المطالب در علم تقویم و تنجیم که بشعر است و اول آن بیت زیر است :الحمدﷲ البدیع الصانعالواحد الرّب ِ الحکیم الواسع.(کشف الظنون ج 2 ص 508). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی جابر جابر.[ ب ِ ] (اِخ ) مزنی . رجوع به جابربن عمر مزنی شود. جابر جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مغربی . رجوع به جابربن حیان مغربی شود. جابر جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مکفوف . رجوع به جابربن اعصم مکفوف شود. جابر جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) نجفی . رجوع به جابربن عباس نجفی شود. جابر جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) نخعی . که جابر صبیانی کوفی نیز گفته شده است . رجوع به جابربن ابخرالنخعی شود. جابر جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) یمامی . رجوع به جابربن عبداﷲ یمامی شود. جابر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. جابر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. گچ جابر نام روستایی در نزدیکی شهرک ولی عصر ( سرتنگ ) از توابع بدره در استان ایلام است . ایل جابری که از طوایف کرد فهلوی یا فیلی و شاخه بدره است در این منطقه ... ام جابر ام جابر. [ اُم ْ م ِ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) هریسه . || دلو. (المرصع). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۴ ۱۳ ۱۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود