جابر
نویسه گردانی:
JABR
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن رئاب (یارباب ) بن النعمان بن سنان بن عبیدبن عدی بن غنم بن کعب بن سلمة. از اصحاب عقبه است و آنها شش تن بوده اند که در موضعی نزدیک بمنی بنام عقبه خدمت رسول خدا (ص ) رسیدند و دعوت آن حضرت را اجابت کردند و اسلام آوردند و بمدینه برگشتند و مردم آنجا را به اسلام دعوت کردند و تبلیغ کردند بطوری که آوازه ٔ دعوت آنها در میان مردم پیچید و نام پیغمبر زبان زد خاص و عام گردید. (امتاع الاسماع ص 33). و رجوع به الاستیعاب و الاصابة شود. و صاحب قاموس الاعلام آرد: جابربن عبداﷲبن رئاب الانصاری السلمی یکی از صحابه و جزء دسته ای از انصار است که قبل از وقعه ٔ عقبه به دین اسلام گرویده اند. در وقعه های بدر، احد، خندق بمعیت حضرت رسول بوده و پاره ای از احادیث را از وی نقل کرده اند.
واژه های همانند
۱۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نوح یا ابن عبداﷲ. محدث است و در زمان عمربن عبدالعزیز میزیست . رجوع به سیرة عمربن عبدالعزیز ص 208 شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یاسربن عویص بن رعینی . ابن منده گوید که نام وی در میان صحابه ذکر شده است . ابن یونس گوید که وی در فتح مصر حضو...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید. مکنی به ابوالجهم . از ربیعبن انس روایت کند. ابوزرعه گفته است او را نمیشناسم . - انتهی . و در مسند احمد است که...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید فارسی . طوسی او را در رجال شیعه آورده و گوید کنیه ٔ وی ابوالقاسم است . وی حدیث را ازامام حسن عسکری (ع ) استم...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید جعفی . کنیتش ابویزید یا ابومحمد و از اصحاب علی (ع ) بوده . وی قائل برجعت او بدنیا بود.او از عطا و شعبی روایت دا...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید از مسروق روایت دارد و فرقدالسبخی از او روایت کند. ابوزرعة گفته است که او شناخته نشده است . و این شخص غیر از ...
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) احمسی بجلی . رجوع به جابربن طارق بن ابی طارق بن عوف شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ازدی . رجوع به جابربن معاذ و جابربن کعب بن کرمان بن طرفةبن وهب بن مازن ... شود.
جابر. [ب ِ ] (اِخ ) اسدی . رجوع به جابربن ابی سَبْرَة شود.
جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) اسدی کوفی . از رجال شیعه است . رجوع به جابربن سُمَیرة شود.