اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جأب

نویسه گردانی: JAB
جأب . [ ج َ ءْ ب ْ ] (ع اِ) خر سطبر و درشت . گورخر درشت و سطبر. ج ، جؤوب . || ناف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شیر که اسد باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء). || (ص ) سخت و درشت از هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : فلان سخت الال جأب الصبر؛ ای دقیق الشخص . غلیظ الصبر فی الامور. (منتهی الارب ) (المنجد) (ناظم الاطباء). || (اِ) خاکی است سرخ که از روم خیزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) کسب کردن مال را. (منتهی الارب ) (المنجد) (ناظم الاطباء). || گل مغره فروختن که خاک سرخ باشد. (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
جأب . [ ج َ ءْ ب ْ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
جاب . [ جاب ب ] (ع ص ) از جب و جباب . رجوع به جب شود.
جاب . (اِخ ) صحرائی است سرخ رنگ مائل به رنگ خاکی بین عقدالحیل بالای سقیفه . (مراصد الاطلاع ص 106).
بلن جاب . [ ب ِ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان القوارت بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 191 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . مزارع...
جعب . [ ج َ ] (ع مص ) برکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). افکندن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). هوکندن...
جعب . [ ج َ] (ع اِ) توده ٔ پشک شتر و گوسپند. (ناظم الاطباء).
جعب .[ ج ُ ] (ع اِ) آنچه مسترخی و فروهشته باشد از زیر ناف تا استخوان دبر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.