اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جداء

نویسه گردانی: JDʼʼ
جداء. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جدی . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). بزغاله های نر. بزها. رجوع به جدی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جدا فکندن . [ ج ُ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . جدایی انداختن : اگر خزان نه رسول فراق بود چراهزار عاشق چون من جدا فکند از یار. فرخی .رج...
جدا داشتن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دور داشتن . منفرد ساختن . تنها داشتن : چون یقینی که همه از تو جدا خواهد ماندزو هم امروز بپرهیز و همیدار جداش...
جدا ساختن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) جدا کردن . مجزی ساختن . تفریق . عَضو. تَعضیة. (منتهی الارب ) : کعبه را هرکس که از میخانه میسازد جدالفظ را از ...
جدا سوختن . [ ج ُ ت َ ](مص مرکب ) سوا سوختن . دور از هم سوختن : روزی که دل ز جان شود و جان ز تن جداهر یک جدا ز عشق تو سوزند و من جدا.فغانی...
جدا گردیدن . [ ج ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) منفصل و گسیخته گردیدن . جدا شدن . دور ماندن . تفّرق . اِنمیاز. (منتهی الارب ) : گفت اگر گردی شبی از ر...
جدا افتادن . [ ج ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) دور افتادن . جدا ماندن . دور ماندن : میکند از دیده ٔ یعقوب روشن خانه راتا ز یوسف بوی پیراهن جدا افتاده ...
جدا افکندن . [ ج ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . جدایی انداختن . جدا فکندن . و رجوع به جدا فکندن شود.
جداگردانیدن . [ ج ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) قطع کردن . بریدن . منفصل و گسیخته ساختن . عَنش . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.