اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جدایی

نویسه گردانی: JDʼYY
جدایی . [ ج ُ ] (اِخ ) لطفعلی بیگ آذر آرد: از حالش چیزی معلوم نشده و بغیر از این دو سه شعر از اشعارش چیزی بنظر نرسیده است :
به پیش شمع اگر پروانه سوزد نیست دشوارش
چه با» از سوختن او را که بر بالین بود یارش .
گیرم که توبه از می گلگون کندکسی
با آن دو لعل توبه شکن چون کند کسی .
ربود صبر ز دل جان ز تن جدایی تو
جدایی تو چها کرد با جدایی تو.

(از آتشکده ٔ آذر چ بمبئی ص 219).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جدایی . [ ج ُ ] (حامص ) دوری و مفارقت .(فرهنگ نظام ). تنهائی . بعد. هجر. فراق : ز بیم جداییش گریان شدندچو بر آتش تیز بریان شدند. فردوسی .از ایر...
جدایی پذیر. [ ج ُ پ َ ] (نف مرکب ) قبول کننده ٔ جدایی . پذیره ٔ فراق . قابل هجران و دوری . رجوع به جدایی شود.
جدایی کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوری کردن . مُفارقت . هَجر. (منتهی الارب ). هَجران : چنین با پدر بیوفایی کنم ز مردی و دانش جدایی کنم ...
جدایی فتادن . [ ج ُ ف ِ / ف ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به جدایی افتادن شود.
جدایی فکندن . [ ج ُ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوری افکندن . فرقت انداختن : جفت چرا کردشان به حکمت و صنعت چون بمیانشان فکند خواست جدایی . ناص...
جدایی افشار. [ ج ُ ی ِ اَ ] (اِخ ) نصراﷲ میرزا فرزند نادرشاه افشار از دختر دوم بابا علی بیگ افشاراست که بعد از رضاقلی میرزا بدنیا آمد و شرح ح...
جدایی افکندن . [ ج ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مفارقت افکندن . و رجوع به جدایی فکندن و جدایی انداختن شود.
جدایی افتادن . [ ج ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) دوری افتادن . هجر. مفارقت افتادن : هرگاه که دو دوست به مداخلت شریری مبتلا گردند هر آینه میان ایش...
نخستین فیلم سینمایی ایرانی که در سال 1389 هجری شمسی ساخته شد و برنده‌ی جایزه‌ی اسکار گردید. کارگردان آن اصغر فرهادی است که "درباره‌ی الی"، "چهارشنبه س...
جدائی . [ ج ُ ] (حامص ) رجوع به جدایی شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.