جذو
نویسه گردانی:
JḎW
جذو. [ ج ُ ذُو و ] (ع مص ) برجای ایستاده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). و قال ابوعمرو: جذا و جثا لغتان ِ. (اقرب الموارد). جَذو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بزانو نشستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ایستادن بر سر انگشتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). جَذو. (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). || جذا الحجر؛ ایستاده کرده پیش افکند آن را. (از منتهی الارب ). ایستاده کرد سنگ را پیش از افکندن . (ناظم الاطباء). || چسبیدن کنه به پهلوی شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چسبیدن و ملازم شدن کنه به پهلوی شتر. (از قطر المحیط و اقرب الموارد). جَذو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || پیه ناک گردیدن کوهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیه دار شدن کوهان . (قطر المحیط). جَذو. (منتهی الارب ) (قطر المحیط).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جزو ناری . [ ج ُزْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پاره ٔ آتش و پارسیان بمجاز بمعنی خشم و غضب که مبداء آن جزو ناری است استعمال کنند. (آنندراج ...
جزو زمان . [ ج ُزْ وِ زَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) این عصر. این دوره . این زمان : بر هرچه نظر افکنی امروز گران است جز شعر که بیقدر دراین جزو...
جزو علمی . [ ج ُزْ وِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که طبیب باید که داند که او را اندر نگاه داشتن تندرستی بر هر شخصی و دور کردن بیما...
جزو کشیدن . [ ج ُزْوْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اکتساب علوم کردن به خواندن و آموختن .جزوکشی کردن . (بهارعجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصف...
جزو لایتجزی . [ ج ُزْ وِ ی َ ت َ ج َزْ زا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چیزیست که از کمال خردی و باریکی قابل آن نباشد که آنرا دو جا یا سه جا تقس...
جز و بز کردن . [ ج ِزْ زُ ب ِزز ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزاری خواهش کردن . (یادداشت مؤلف ).