جرت 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        JRT 
    
							
    
								
        جرت . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی  است  بصنعا. (منتهی  الارب ). قریه ای  است  از قرای  صنعا به  یمن . (از معجم  البلدان ). این  کلمه  را بفتح  و کسر جیم  و همچنین  جرث  بثاء نیز ضبط کرده اند. (از معجم  البلدان ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        جرت  غوز. [ ج ِ غ َ / غ ُ ] (ص  مرکب ) در اصطلاح  قزوینیان ، آن  که  بعجله  و بی ترتیب  کار کند و سخن  گوید. مردمی  سبک عقل  و شتابنده  در کارها. آنکه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اَئیبی جَرِتَ: (اوستایی) 1ـ کرنش، تعظیم، سجده 2ـ گرامیداشت، بزرگداشت 3ـ شکوه، عظمت، هیبت
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرط. [ ج َ رَ ] (ع  مص ) بگلو درماندن  طعام . (از منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (از آنندراج ) (ازمتن  اللغة) (از ذیل  اقرب  الموارد). یا درست  آن  خَ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرط. [ ج ُ رُ ] (ع  اِ) زینت . آلات  زینت . (از دزی ).