 
        
            جرذ
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        JRḎ
    
							
    
								
        جرذ. [ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب  گرزه ٔ فارسی ، گویا موش  دشتی  است . (یادداشت  مؤلف ). موش  دوپا. موشی  دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        جرذ. [ ج َ ] (ع  مص ) بسته  و مانند موش  گردیدن  ریش  (زخم ). (منتهی  الارب ) (از متن  اللغة) (از اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). یقال : جرذت  القرحة؛...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرذ. [ ج َ رَ ] (ع  اِ) بیماری  ستور، مانند آماس  و ترنجیدگی . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء). هر ورمی  که  در پی ستور پدید آید. (از اقرب ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرذ. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) کلاکموش . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). نوعی  موش  یا موش  نر بزرگ . (از متن  اللغة). ج ، جُرذان . (متن  اللغة) (ازمنتهی  ال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرذ. [ ج َ رِ ] (ع  ص ، اِ) جایی  که  کلاکموش  در آن  بسیار باشد. (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز.[ ج ِ ] (اِ) دیوار اطاق  و ایوان . (ناظم  الاطباء). دیواری  که  دو طرفش  در، یا باز باشد. (فرهنگ  نظام ).  ||  ستون  میان  دو بدنه . مجردی  فاصل  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج ِ ] (ع  اِ) پوستین  زنانه . (منتهی  الارب ) (از متن  اللغة) (از اقرب  الموارد). لباس زنان  از موی  شتر و پوست  بز. (آنندراج ). ج ، اَجراز. جُ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج ُ رُ ] (معرب ، اِ) معرب  گرز. (آنندراج )گرز آهنی . معرب  است . (منتهی  الارب ). گرز آهن  یا نقره . فارسی  معرب  است . (از اقرب  الموارد) (الم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج َ ] (اِ) پرنده ای  است  که  عرب  آن  را حباری  خوانند و به  هوبره  مشهور است  و ترکان  توغدری  گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (برهان ). پرنده ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج َ ] (ع  مص ) بریدن . (آنندراج ) (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (از المنجد) (تاج  المصادر بیهقی ).  ||  بشتاب  خوردن . (آنندراج ) (از م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج ُ ] (معرب ، اِ) گرز. معرب  است . (از دهار). گرز آهنی  معرب  است . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء). ج ، اَجراز. جِرَزَة. (از منتهی ...