 
        
            جرز
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        JRZ
    
							
    
								
        جرز. [ ج َ ] (ع  مص ) بریدن . (آنندراج ) (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (از المنجد) (تاج  المصادر بیهقی ).  ||  بشتاب  خوردن . (آنندراج ) (از منتهی  الارب ). خوردن  آنچه  بر سفره  هست  و چیزی  باقی  نگذاشتن . (از اقرب  الموارد) (از المنجد).  || کشتن . (آنندراج ) (از منتهی  الارب ).  ||  درخستن  بچوب . (آنندراج ) (از منتهی  الارب ).  ||  نیازمند ساختن  روزگار کسی  را. (از اقرب  الموارد) (ازالمنجد).  ||  درماندن  و پریشان  شدن . (از اقرب  الموارد) (از المنجد).  ||  (ص ) زمین  که گیاه  نروید یا گیاه  آن  خورده  یا برده  شده  باشد. (ازاقرب  الموارد) (از منتهی  الارب ). جُرُز. جُرز. جَرَز. (منتهی  الارب ). ج ، اَجراز. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد). یقال : ارض  جرز و ارض  اجراز کما یقال : ارضون  اجراز، علی  حد قولهم  ناقة اعشار. (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        جرز.[ ج ِ ] (اِ) دیوار اطاق  و ایوان . (ناظم  الاطباء). دیواری  که  دو طرفش  در، یا باز باشد. (فرهنگ  نظام ).  ||  ستون  میان  دو بدنه . مجردی  فاصل  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج ِ ] (ع  اِ) پوستین  زنانه . (منتهی  الارب ) (از متن  اللغة) (از اقرب  الموارد). لباس زنان  از موی  شتر و پوست  بز. (آنندراج ). ج ، اَجراز. جُ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج ُ رُ ] (معرب ، اِ) معرب  گرز. (آنندراج )گرز آهنی . معرب  است . (منتهی  الارب ). گرز آهن  یا نقره . فارسی  معرب  است . (از اقرب  الموارد) (الم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج َ ] (اِ) پرنده ای  است  که  عرب  آن  را حباری  خوانند و به  هوبره  مشهور است  و ترکان  توغدری  گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (برهان ). پرنده ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج ُ ] (معرب ، اِ) گرز. معرب  است . (از دهار). گرز آهنی  معرب  است . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء). ج ، اَجراز. جِرَزَة. (از منتهی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج َ رَ ] (ع  ص ، اِ) زمین  بی نبات  که  هیچ  نرویاند یا آنکه  علف  وی  خورانیده باشند یا زمین  باران نرسیده . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج ُ ] (اِخ )  ۞  نام  یکی  از ملوک  اطراف  سرزمین  بلهرا که  او را ملک  الجرز میخواندند و لشکریان  فراوان  داشت . (اخبار الصین  والهند ص 12 س  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرز. [ ج ِ ] (اِخ ) جرس . رجوع  به  کلمه ٔ مزبور و قاموس  الاعلام  ترکی  ذیل  جرس  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نام قناتی است جاری درکوشن علیای ممقان
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جرذ. [ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب  گرزه ٔ فارسی ، گویا موش  دشتی  است . (یادداشت  مؤلف ). موش  دوپا. موشی  دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).